در منابع متعدد تاریخی اسنادی وجود دارد که نشان میدهد کوروش به یهودیان پول داد تا آنها به اورشلیم (بیتالمقدس) رفته و جایگاههای مقدس خود را بازسازی کنند. برای نمونه یوسف فلاوی (به رومی: Flavius Josephus) مورّخ یهودی در کتاب خود که جزو منابع کهن تاریخ یهود محسوب میشود، به نقل از کوروش مینویسد:
I have given leave to as many of the Jews that dwell in my country as please to return to their own country, and to rebuild their city, and to build the temple of God at Jerusalem on the same place where it was before. I have also sent my treasurer Mithridates, and Zorobabel, the governor of the Jews, that they may lay the foundations of the temple, and may build it sixty cubits high, and of the same latitude, making three edifices of polished stones, and one of the wood of the country, and the same order extends to the altar whereon they offer sacrifices to God. I require also that the expenses for these things may be given out of my revenues
ترجمه: من به بسیاری از یهودیان اجازه دادم که به شهر خود بازگردند و معبد و جایگاههای خود را بازسازی کنند. من همچنین میخواهم که هزینه این بازسازیها را از درآمد و عایدی (revenues) خود بدهم.
بنگرید به:
Flavius Josephus, Jewish Antiquities, translated by William whiston,Wordsworth classics of world literature, 2006, p 448.
در عهد قدیم هم به این نکته میرسیم که کوروش دستور داد هزینهی بازسازی اماکن یهودی از خزانهی شاهنشاهی پرداخت شود:
در اولین سال پادشاهی خود، کوروش شاهنشاه فرمان داد معبد بزرگ اورشلیم دوباره در همان جای سابقش، به صورت مکانی برای انجام قربانیها بنا شود. ارتفاع معبد بزرگ باید سی متر و عرض آن نیز سی متر باشد. دیوارهای آن از سه جدار سنگ و یک جدار چوب - بهعنوان روکش روی سنگها - ساخته شود. تمام مخارج ساختمان از خزانهداری سلطنتی پرداخت شود. [کتاب عزرا ۶ : ٣-۴]
مکالمه امام صادق علیه السلام و جامعه علمی:
امام صادق: شاگرد من جابرابن حیان پدر علم شیمی است.
جامعه علمی: جابر ابن حیان که در لاتین به Jaber معروف است به عنوان پدر علم شیمی شناخته می شود.
Also known by his Latinized name, Geber, he is known as the "father of chemistry."
https://goo.gl/G4UACs
امام صادق: مسواک زدن باعث تقویت بینایی می شود. [کافی، جلد۶ ،ص ۴۹۶، حدیث ۶]
جامعه علمی: آیا می دانید سلامت دندانها و لثه هایتان بر روی بینایی شما موثر است؟
Did you know that the health of your teeth and gums can affect your vision
http://Yon.ir/478j
امام صادق: مسواک زدن حافظه را تقویت می کند.
جامعه علمی: مسواک زدن منظم دندانها خطر ابتلا به آایمر را دفع میکند
Brushing teeth regularly could ward off Alzheimer's disease
https://goo.gl/oUGZqc
امام صادق: ماهی ها حس بینایی ضعیف و حس بویایی قویتری دارند.
[بحار الأنوار ج3 ص109]
جامعه علمی: ماهیها بر حس بینایی خود نسبت به دیگر حسها مانند شنیداری، چشایی، بویایی تکیه کمتری دارند.
fish rely less on their vision and more on their hearing, taste, and smell.
https://goo.gl/84MKmt
امام صادق: مغز از لایه های محافظتی مختلفی پوشیده شده تا آن را ثابت نگهدارد و از اسیب محافظت کند.[بحارالأنوار - ج3ص73]
جامعه علمی: شامگان یا مننژ سه لایه محافظتی دربرگیرنده و نگاهدارنده مغز در داخل حفره های مغز هستند.
Surrounding and supporting the brain within this cavity are three protective tissue layers
https://www.ncbi.nlm.nih.gov/books/NBK10877/
امام صادق: ای مفضل به بوزینه ها دقت کن که ساختار دل و روده ی آنها چقدر شبیه به انسان است.[بحار الأنوار جلد 3 صفحه 97]
جامعه علمی: آناتومی دل وروده انسانها و بوزینه های بزرگ یکسان است.
Humans and great apes share a common gut anatomy
https://goo.gl/PZAgPT
امام صادق(ع): خوردن ادرار شتر برای درمان بیماری، اشکال ندارد[تهذیب الاحکام ج1 ص248]
جامعه علمی: ادرار شتر دارای ویژگیهای خاص و کارآمد ضد سرطان است.
CU has specific and efficient anti-cancer
https://goo.gl/p6x92Q
امام صادق: ستاره هایی وجود دارند که نسبت به سایر ستاره ها سرعت بسیار زیادی دارند.[بحارالانوار ، ج ۲ ص ۱۶۲]
جامعه علمی: ستاره های فراری سرعتشان تا چند صد کیلومتر بر ثانیه و بالای مقدار متوسط است.
Hypervelocity stars — ultrafast stars with speeds up to a few hundred miles per second above the average
https://goo.gl/E2Tu5P
امام صادق: من رئیس مکتب شیعه و امام ششم شیعیان هستم و این گوشه ای از علم من بود
بی دین ها: ما در جهل خود ماندگاریم
به نقل از تلگراف:
خوشبختانه بعد از مرگ مائو در سال 1976 تعداد دینداران چینی بطور وسیعی در حال افزایش است.
تا جاییکه محققان میگویند تا سال 2030 جمعیت دینداران در چین بیشتر از آمریکا (بیش از نود درصد آمریکا خداباور است) خواهد بود!
اما چرا بی خدایان چینی به سمت خدا روی آورده اند؟ این سوال را از خوشان میپرسیم؛
"If everyone in China believed in Jesus then we would have no more need for police stations. There would be no more bad people and therefore no more crime.
آنها میگفتند که: اگر همه مردم چین به خدا ایمان داشتند ما دیگر نیازی به پلیس نداشتیم، دیگر آدم های بدی وجود نداشت، دیگر جنایتی وجود نداشت!
این خبر از جهات مختلفی مهم است
چون کشور چین رتبه دوم اقتصادی (بعد از آمریکای خداباور) را در جهان دارد که از همین جا میتوانیم به رابطه ثروت یک کشور و دینی بودن آن کشور پی ببریم
http://www.investopedia.com/articles/investing/022415/worlds-top-10-economies.asp
در همین رابطه نیال فرگوسن، تاریخ دان دانشگاه هاروارد میگوید:
Through a mixture of hard work and thrift the Protestant societies of the North and West Atlantic achieved the most rapid economic growth in history.
جوامع دینی (پروتستان) توانستند با کار سخت و صرفه جوبی به سریعترین رشد اقتصادی در تاریخ دست یابند! https://tifwe.org/the-protestant-work-ethic-alive-well-in-china/
همچنین از نظر هوش و آی کیو چینی ها از مقام برجسته ای برخودار هستند.
یعنی باهوش ترین مردمان جهان، خدا و ادیان را انتخاب کرده و فهمیده اند که بی خدایی دروغی بیش نیست و بایدآن را از خود طرد کنند!!
https://iq-research.info/en/page/average-iq-by-country
منبع خبر در تلگراف:
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/asia/china/10776023/China-on-course-to-become-worlds-most-Christian-nation-within-15-years.htm
آتئیست ها کمتر از عقل خود استفاده میکنند!
محققان دانشگاه یورک با استفاده از میدان مغناطیسی، بخشی از مغز را خاموش کردند و این عمل باعث شد که اعتقاد به خدا و دین و جهان آخرت بطور قابل توجهی در بین داوطلبین کاهش یابد!!
اما چرا این خبر یک خبر وحشتناک برای بی خدایان است؟
دلیل آن وابسته به بخشی از مغز است که غیر فعال شده است!!
یک تیم تحقیقاتی دانشگاه یورک به رهبری دکتر آیزوما توانستند قسمت خاصّی از مغز یعنی posterior medial frontal cortex را غیر فعال کنند اما وظیفه این بخش از مغز چیست؟
در خود تحقیقات آمده است که:
that is associated with detecting problems and triggering responses that address them
این بخش مربوط به شناسایی مشکلات (پروسه های فکری) و پاسخ دادن با آنها است (تصمیم گیری) بطور مشخص وظیفه این بخش استدلال و تصمیم گیری است!
برای اطمینانِ بیشتر از منابع دیگر را هم بررسی میکنیم!
This brain region has been implicated in planning complex cognitive behavior, personality expression, decision making, and moderating social behaviour.
در این منبع هم به روشنی وظیفه تصمیم گیری (decision making) را به این بخش از مغز داده است.
حتی در ویکی پدیا فارسی هم گفته شده که:
بخش عمدهای از گسترش و پیچیدگی مغز انسان مربوط به بخشی از مغز به نام قشر مغزی یا "کورتکس" بویژه لوب پیشانی که با توابع اجرایی از جمله خود لگامی یا اتوکنترل، برنامهریزی، استدلال، و تفکر انتزاعی در ارتباط است٬ میباشد!
و در آخر دکتر هالبروک میگوید:
Dr Holbrook added that the findings are consistent with the idea that regions of the brain that have evolved to deal with threats are repurposed” to also produce ideological reactions
این بخش برای پاسخ به رویداد ها تکامل یافته بود اما ما شاهد تغییر وظیفه این بخش مهم از مغز هستیم و میبینیم که این بخش از مغز ، وظیفه ایدئولوژیک (خدا و ادیان) به خود گرفته است!
بله مشخص شد که ادیان منشا عقلی دارند و وقتی که مغز خاموش میشود ادیان هم از بین میروند!!
برای گروهی که دائما در حال تمسخر دیگران هستند این خبر خجالت آوری است طبق آزمایشان علمی مشخص شد که آتئیست ها کمتر از مغز خود استفاده میکنند!!
منبع از ساینس دیلی:
https://www.sciencedaily.com/releases/2015/10/151014084955.htm
پادکست جدید برای تو از جانم میگذرم» از محمدرضا امیری» و Kina» به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شد.
• • • • • •
قطعه جدید: برای تو از جانم میگذرم
محمدرضا امیری - Kina
تنظیم: holysongteam
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۸
New Piece: Desperate For You
Mohammad Reza Amiri - Kina
Producer by: HolySongteam
Release Date: 8 February 2020
پادکست جدید محمد رسول الله» از محمدرضا امیری» و سامی یوسف» منتشر شد.
• • • • • •
قطعه جدید: محمد رسول الله
محمدرضا امیری - سامی یوسف
تنظیم: holysongteam
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ماه ۱۳۹۸
New Piece: Mohammad Rasool Allah
Mohammad Reza Amiri - Sami Yusuf
Producer by: HolySongteam
Release date: 8 February 2020
مارک زاکربرگ مؤسس فیسبوک، زمانی سیوپنجمین و جوانترین ثروتمند دنیا بود. او اکنون نیز فقط ٣۵سال دارد. وی در سال ٢٠١٠ از سوی مجله تایمز بهعنوان مرد سال انتخاب شد.
سایت یهودی یا غیریهودی» [Jew or not Jew] جایی برای تعیین یهودی بودن یا نبودنِ مشاهیر دنیا براساس بررسی شواهد و معیارهای چندگانه است. این سایت، نمرهی ١٣ از ١۵ را به مارک زاکربرگ اختصاص داده است و معنای آن این است که زوکربرگ یک یهودی است.
زاکربرگ در یک خانوادهی یهودی آمریکایی متولد شده است و قاعدتاً خود وی نیز باید یهودی باشد، اما او اظهار داشته که خداباور» نیست. البته این موضوع در ادعای این نوشتار خللی وارد نمیکند چون ما یهودیانی از این دست را خوب میشناسیم. (بخشی از یهودیان دنیا، خداناباور هستند، که قبلاً دربارهاش توضیح دادهایم.)
در فهرستی که رومهی اسرائیلی جروزالم پست از ۵٠ نفر از تأثیرگذارترین یهودیان دنیا ارائه کرد، مارک زاکربرگ در رتبهی چهارم (سه رتبه پس از بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل که نفر اول فهرست بود) قرار داشت.
زاکربرگ بههمراه مدیران چندین شرکت بزرگ اینترنتی در فوریه سال ٢٠٠٨ توسط سران رژیم صهیونیستی به مناسبت شصتمین سال تأسیس این رژیم اشغالگر، به کنفرانس بینالمللی اورشلیم دعوت شد. موضوع این کنفرانس، بررسی آیندهی تکنولوژی در جهان و بهخصوص بحث و بررسی پیرامون تأثیراتی که جامعهی جهانی یهود و اسرائیل از این تحولات میپذیرند، بود.
شیمون پرز رئیسجمهور سابق رژیم صهیونیستی در بازدیدی که از شرکت شبکهی اجتماعی فیسبوک در منلو پارک [Menlo Park] کالیفرنیا داشت، فیسبوک را بهعنوان ابزاری برای ایجاد تغییرات اجتماعی ستود.
پرز ٨٨ ساله، صفحهی شخصی رسمی خود را بر روی این سایت بهراه انداخت تا به گفتهی وی بدینوسیله بین او و اعراب در سراسر دنیا گفتوگویی ایجاد شود.
همچنین او یکی از دلایل بازدید خود را از فیسبوک، ملاقات با پسر خوب یهودی، مارک زاکربرگ دانست!
او در مصاحبهای زنده که با فیسبوک انجام داد، در پاسخ یکی از مهندسان فیسبوک که پرسید فیسبوک برای ارتقای صلح در خاورمیانه چه کاری میتواند انجام دهد، گفت:
شما میتوانید مردم را قانع کنید که هیچ دلیلی برای تنفر وجود ندارد!»
پرز در صفحهی فیسبوک خود برای گفتوگو با دیگران نوشت:
گفتوگو را آغاز کنید و از یکدیگر بپرسید مگر چه تفاوتی بین اسرائیل و دیگر کشورها هست؟ ما مشکلات مشابهی داریم.»
سیر تحوّل و اندیشه و عمل شیطان، به ماجرای بنیاسرائیل و پیامبران مبعوث شدهی این خاندان که رسید، مقطع مهمی از حیات بشر در عرصهی زمین آغاز شد که نقش و اثر آن تا آن روز که بشر، سیر و سفر در عرصهی تاریخ را تجربه خواهد کرد، از یادها نخواهد رفت.
بنیاسرائیل»، نشانشده و حامل مأموریتی بودند که متأسفانه، بهدلایل مختلف که در این سلسله مقالات – به تفصیل، بهنحوی محقّقانه و بیطرفانه – مورد بررسی قرار گرفته است و بهرغم مجاهدت همهٔ انبیای عظیمالشأن الهی و مؤمنان مجاهد همراه ایشان، در میانهٔ راه، از رفتن و به انتها رساندن وظیفه و مأموریت محوّله بازماندند.
مطالعهٔ وقایع رفته بر بنیاسرائیل، پرده از بسیاری از سنّتهای ثابت تاریخی کنار میزند؛ چنانکه شناسایی همهٔ نامداران آنها در مقاطع مختلف، اسرار بسیاری از رخدادهای بعدی را برملا میسازد.
این مقالات، گفتوگوی خود را از وقایع رفته بر حضرت شیخالانبیاء ابراهیم خلیلالرحمان (ع) آغاز میکند و گام به گام، تا به عصر پیامبری حضرت موسی (ع) و مأموریتی که سایر انبیای این قوم بر دوش کشیدند، به پیش میآید. شکلگیری فرهنگ معبدی و جلای بابلی اسباط بنیاسرائیل، خوانندهٔ پژوهشگر را با یکی از مهمترین نقطهعطفهای تاریخی قبیله لعنت مواجه میسازد.
پراکندگی در میان اقوام و ملل و تبدیل شدن به مَثل اعلای تمرّد و سرپیچی، روزیِ مقدّر بنیاسرائیل نبود؛ اما همهٔ آنچه که خود کِشتند، کشتزار تاریخ، روزگاری آکنده از فسردگی و انتظاری سخت برای دیدار نجاتبخشی دیگر را در فرصتی دیگر، برایشان به ثمر نشاند.
در مسیر پر فراز و نشیبِ گفتوگو از قبیله لعنت، به بنیاسرائیل و پس از آن به یهود میرسیم و تاریخ بلند قومی که بی هیچ تردید طیّ بیش از چهارهزار سال گذشته، نقش عمدهای را در شکلگیری بسیاری از جریانات فرهنگی و تمدّنی اقوام و ملل ایفا نموده است.
بدون شناسایی آنچه که بر این قوم رفته و آنچه که از قِبَل این قوم بر سایر اقوام رفته است، امکان ارائهٔ تحلیلی جامع از موقعیّت کنونیِ فرهنگی و تمدّنیِ انسان حاضر و عصر معاصر وجود ندارد.
اسرائیل، یکی از نامهای حضرت یعقوب نبی (ع) فرزند اسحاق (ع) بود. بدینسبب به کلّیه انبیایی که بعداً از نسل حضرت یعقوب (ع) پا بر عرصهٔ تاریخ گذاردهاند، بنیاسرائیل» گفته شد و در مقابل، به پیامبرانی که از فرزندان حضرت اسماعیل (ع) مبعوث گردیدند، بنیاسماعیل اطلاق میشود.
آغاز تاریخ قوم بنیاسرائیل»، به دورهٔ حیات جدّ اعلای آنها، حضرت ابراهیم (ع) برمیگردد. حضرت ابراهیم (ع) حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد، خانوادهٔ خود را به کنعان آورد.
آلبر ماله، دربارهٔ سکنای اوّلیهٔ بنیاسرائیل مینویسد:
ملّت یهود قوم کوچکی از بنیسام بوده و اصلاً از کلده» آمده. قبایل آن، مدّتها در بیابانهایی که فیمابین بینالنهرین» و فلسطین» و مصر» واقع شده، به حالت چادرنشینی، عمری به سر آورده بودند و به همان وضع چادرنشینان صحرای آفریقا» زندگی میکردند. به این معنی که به درّههای پر آب و علف میرفتند و چون مراتع آنها رو به تمامی میگذاشت، تغییر جا میدادند و مخصوصاً در اطراف فلسطین و مصر میگشتند؛ زیرا زمین پربرکت آن صفحات، پسند خاطرشان افتاده بود موقعی هم که در فلسطین جاگیر شدند، باز به قبایل منقسم بودند و فقط حدود هزار سال قبل از میلاد، سلطانی برای خود برگزیدند.
بنیاسرائیل» را عبرانی نیز میخوانند. برخی دانشمندان معتقدند که نام عبرانی» را کنعانیان»، پس از ورود حضرت ابراهیم (ع) به سرزمین کنعان» به ایشان دادهاند و وی را عبرانی خواندهاند که بعدها جزو القاب این حضرت شد و لقب یاد شده در خاندان وی باقی ماند. عبرانی از ماده عَبَرَ» بهمعنای گذر کردن از نهر میآید، به اعتبار اینکه، حضرت ابراهیم (ع) از رود فرات» عبور کرد و وارد کنعان» شد، این لقب را به ایشان دادند.
بنا به گزارشهای تاریخی، زادگاه ابراهیم (ع) در اور» کلدانیان بود، پس از مهاجرت جمعیِ قومش به حرّان» و سپس به فلسطین»، در آنجا سکنا گزید. فرزندان و نوادگان او، اسحاق و یعقوب نیز در کنعان ساکن بودند.
حضرت ابراهیم (ع) از تبار سام فرزند نوح (ع) بود و در حوالی سال ۱۹۰۰ق.م. در شهر اور» بهدنیا آمد. او از اور، به حرّان» و از آنجا، به کنعان مراجعت کرد.
شریعت حضرت ابراهیم (ع) دینحنیف بود. حنیف از مادّه حنف بهمعنای برگشتن از گمراهی به استقامت و راه راست است.
خداوند متعال در سورهٔ آل عمران» دربارهٔ حضرت ابراهیم (ع) میفرماید:
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه بر دین حنیف (حقگرا) و تسلیم خدا بود و از مشرکان نبود.»
سخن دیگر این است که هرکس به امر خدا، تسلیم باشد و هیچ مخالفتی نکند، حنیف است.
در نزد عرب، هرکس بر دین ابراهیم (ع) بود، به او حنیف میگفتند و بتپرستان نیز در زمان جاهلیّت خود را حنیف و پیرو دین ابراهیم (ع) میانگاشتند؛ اما پس از بعثت پیامبر (ص) و مطرح شدن دین اسلام، پیروان اسلام، حنیف نامیده شدند؛ اما اینکه حنیف بر عربهای بتپرست نیز اطلاق میشد، به این دلیل بود که آنان از دستورهای آیین ابراهیمی فقط به دو سنّت ختنه و حجّ پایبند بودند و آن را برای حنیف بودن، کافی میدانستند.
واژههای حنیف» و حنفا» به کرّات در قرآن کریم» آمده است. حنیف ده مرتبه و حنفا دو مرتبه ذکر شده است. مراجعه به آیات یاد شده نشان میدهد که حنفا به اشخاص با ایمان، پاک و حقجو گفته میشده که ایمان آنان با اخلاص به یکتاپرستی و دوری از شرک و اندیشه های فاسد همراه بوده است.
علامه طباطبایی (ره) در توضیح کلمهٔ حنیف بیان میکند که:
حنفا برگرفته از مادّهی حنف بهمعنای متمایل شدن و انحراف از دو حالت افراط و تفریط، بهسوی اعتدال است؛ لذا خداوند اسلام را بدین جهت حنیف خوانده است که به خلق دستور میدهد، در تمامی امور حدّ وسط را رعایت نموده و از انحراف بهسوی افراط و تفریط بپرهیزند.
مولوی در کتاب اوّل مثنوی داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب» نقل کرده است.
توجه مولانا جلالالدین محمد بلخی به این داستان و پیامهای آن عجیب و نتیجهگیری آن عجیبتر و بس عبرتآموز است.
نمیدانیم مولوی بر اساس کدام تجربهی تاریخی و با چه هدفی این داستان را بیان کرده است. اما این داستان نحوهی فعالیت یهودیان مخفی را به زیبایی نشان میدهد.
خلاصهی داستان از این قرار است(اشعار مولانا به اختصار بیان شده است):
حکمرانی یهودی است که اتباع او مسیحی شدهاند و وی با خشونت به قلعوقمع ایشان مشغول است:
بود شاهی در جهودان ظلمساز
دشمن عیسی و نصرانیگداز
عهد عیسی بود و نوبت آنِ او
جان موسی او و موسی جان او
شاه از حقد جهودانه چنان
گشت اَحْوَل، کالأمان یا رب امان
صد هزاران مؤمن مظلوم کُشت
که پناهم دین موسی را و پُشت
این کشتارها نتیجه نمیدهد و روز به روز بر شمار گروندگان به آئین مسیح افزوده میشود تا سرانجام وزیر او خدعهای میاندیشد. وزیر به شاه توصیه میکند که به وی اتهام مسیحیشدن وارد کند و به این بهانه گوش و دست او را ببُرد و بینیاش را بشکافد و برای اعدام به پای طناب دار ببرد و سپس با شفاعت آزادش کند. بدینسان، وزیر به جایگاهی چنان احترامآمیز دست مییابد که بتواند در مسیحیان نفوذ کند و حتی در رأس ایشان جای گیرد:
گفت ای شه گوش و دستم را ببُر
بینیام بشکاف اندر حکم مُر
بعد زآن در زیرِ دار آور مرا
تا بخواهد یک شفاعتگر مرا
آن گهم از خود بران تا شهرِ دور
تا دراندازم در ایشان شرّ و شور
شاه طبق نقشهی فوق عمل میکند و وزیرِ دست و گوش بریده و بینی شکافته را به اتهام مسیحیشدن به میان نصرانیان میراند و وزیر خود را قربانیِ گروش به دین عیسی و عالِم به اسرار آن جا میزند:
پس بگویم من به سِرّ نصرانیم
ای خدای رازدان میدانِیَم
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من
گر نبودی جان عیسی چارهام
او جهودانه بکردی پارهام
بهر عیسی جان سپارم سَر دهم
صد هزاران منّتش بر خود دهم
.
بدینسان، یهودیِ خدعهگر در میان مسیحیان جایگاهی رفیع مییابد:
صد هزاران مرد ترسا سوی او
اندک اندک جمع شد در کوی او
او بیان میکرد با ایشان به راز
سرّ انگلیون و زِنّار و نماز
او بهظاهر واعظ احکام بود
لیک در باطن صفیر و دام بود
.
وزیر ۶ سال در میان مسیحیان زیست و با تزویر به مولا و مقتدای ایشان بدل شد. تا سرانجام شاه به او پیام داد که: "وقت آمد، زود فارغ کن دلم."
در این زمان مسیحیان به ١٢ گروه تقسیم میشدند که در رأس هر دسته امیری بود و جملگیِ ایشان و قومشان وزیر را رهبر معنوی خود میدانستند.
وزیر بهدستور شاه ابتدا برای هر یک از سران ١٢گانهی فوق طوماری از احکام عیسی نوشت که با طومار دیگری متناقض بود و بدینسان در میان مسیحیان تفرقه انداخت و ایشان را به ١٢ جناح معارض و معاند بدل کرد:
ساخت طوماری بهنام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی
حکمهای هر یکی نوعی دگر
این خلاف آن ز پایان تا به سر
در یکی راه ریاضت را و جوع
.
چون وزیر از طریق این طومارهای متناقض اسباب تفرقه در مسیحیان و انشعاب ایشان به فرقهها و جناحهای متخاصم را فراهم ساخت، مکر نهایی را آغاز نمود:
او بهناگاه دست از موعظه برداشت و در خلوت به ریاضت نشست. روزها گذشت، مریدان به تب و تاب افتادند و از فراق وی لابه و زاری سر دادند:
خلق دیوانه شدند از شوق او
از فراق حال و قال و ذوق او
.
سرانجام، مریدان دست تضرع به سوی او برداشتند که ما را از فیض خود محروم نکن:
از سر اکرام و از بهر خدا
بیش از این ما را مدار از خود جدا
.
وزیر پاسخ میدهد که جانم با شماست لیک این خلوت و ریاضت بهدستور عالم غیب است و چارهای ندارم:
من نخواهم شد از این خلوت برون
زآنک مشغولم به احوال درون
.
اصرار سران ١٢گانهی مسیحیان مکرر میشود و اِبرام وزیر در نشکستن خلوت و ریاضت استوار و پا برجا است. تا سرانجام به مریدان پیام میدهد که قصد رخت بربستن از این جهان و سفر به نزد عیسی دارد:
که مرا عیسی چنین پیغام کرد
کز همه یاران و خویشان باش فرد
.
وزیر سپس یکایک رهبران دوازدهگانه مسیحیان را فرامیخواند، در تنهایی هر یک را خلیفهی خویش میکند و فرمان میدهد که هرکسِ دیگر مدعی خلافت شد او را بیهیچ تردید بکُش یا زندانی کن:
وآنگهانی آن امیران را بخواند
یک به یک تنها به هر یک حرف راند
.
سپس، وزیر چهل روز دیگر در خلوت نشست و سرانجام خود را کشت:
بعد از آن چل روز دیگر در ببست
خویش کُشت و از وجود خود بِرَست
بعد از مرگ وی غوغا و فتنه در میان مسیحیان افتاد و اُمَرا و اتباعشان، که هریک خود را طبق فرمانها و طومارهای وزیر، خلیفهی بر حق میدانستند، به قتل و هدم یکدیگر مشغول شدند:
چونک خلق از مرگ او آگاه شد
بر سر گورش قیامتگاه شد
.
بدینسان، انهدام مسیحیان، که با سرکوب و جنگ و خونریزیِ شاه یهودیه» ممکن نشده بود، با خدعهی وزیر او به فرجام رسید!
مولانا، بهرغم این مکر شیطانیِ عجیبِ شاه و وزیر یهودی، ایشان را احمق و جاهل و بازندهی نهاییِ بازی میداند که بهظاهر در آن برندهاند، زیرا از حکمت و "سببسوزی" خداوند غافلاند:
همچو شَه نادان و غافل بُد وزیر
پنجه میزد با قدیمِ ناگزیر
با چنان قادرْ خدایی کز عدم
صد چو عالَم هست گرداند به دَم
.
و سرانجام، پیام حکیمانهی مولانا توجه به "موش"هایی است که مدام، انبارِ اندوختهها و حاصل تلاش ما را تهی میکنند!
ما بیتوجه به ایشان، باز انبار خود را پر میکنیم و دگر باره آن را تهی مییابیم!
بهعبارت دیگر، "دفع شَرّ موش" اولویّتی است که بدون انجام آن نمیتوان به هیچ اقدام سازنده پرداخت:
ما درین انبار گندم میکنیم
گندمِ جمعآمده گم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
وز فنش انبار ما ویران شدست
اوّل ای جان دفع شَرّ موش کن
وآنگهان در جمع گندم جوش کن
درباره این سایت